امام خمینی :

ولایت فقیه براى مسلمین یک هدیه اى است که خداى تبارک و تعالى داده است. (صحیفه امام ج 10 ص 407)

بسم اللَّه الرحمن الرحيم

مطالب زیر بخش مختصری از کتاب « ولایت فقیه (حکومت اسلامی ) »اثر حضرت امام خمینی قدس سره الشریف است که تقدیم خواننگان محترم می شود :
بسم اللَّه الرحمن الرحيم و به نستعين الحمد للَّه رب العالمين و صلى اللَّه على خير خلقه محمد و آله اجمعين

ضرورت و بداهت ولايت فقيه

... ولايت فقيه از موضوعاتى است كه تصور آنها موجب تصديق مى شود، و چندان به برهان احتياج ندارد. به اين معنى كه هر كس عقايد و احكام اسلام را حتى اجمالًا دريافته باشد چون به ولايت فقيه برسد و آن را به تصور آورد، بى درنگ تصديق خواهد كرد و آن را ضرورى و بديهى خواهد شناخت. اينكه امروز به ولايت فقيه چندان توجهى نمى شود و احتياج به استدلال پيدا كرده، علتش اوضاع اجتماعى مسلمانان عموماً، و حوزه هاى علميه خصوصاً مى باشد. اوضاع اجتماعى ما مسلمانان و وضع حوزه هاى علميه ريشه تاريخى دارد كه به آن اشاره مى كنم.

نقش استعمار در معرفى ناقص و نادرست اسلام

نهضت اسلام در آغاز گرفتار يهود شد؛ و تبليغات ضد اسلامى و دسايس فكرى را نخست آنها شروع كردند؛ و به طورى كه ملاحظه مى كنيد دامنه آن تا به حال كشيده شده است. بعد از آنها نوبت به طوايفى رسيد كه به يك معنى شيطان تر از يهودند. اينها به صورت استعمارگر از سيصد سال پيش، يا بيشتر به كشورهاى اسلامى راه پيدا كردند ؛ و براى رسيدن به مطامع استعمارى خود لازم ديدند كه زمينه هايى فراهم سازند تا اسلام را نابود كنند. قصدشان اين نبود كه مردم را از اسلام دور كنند تا نصرانيت نضجى بگيرد؛ چون اينها نه به نصرانيت اعتقاد داشتند و نه به اسلام؛ لكن در طول اين مدت، و در اثناى جنگهاى صليبى احساس كردند آنچه سدى در مقابل منافع مادى آنهاست و منافع مادى و قدرت سياسى آنها را به ، خطر مى اندازد اسلام و احكام اسلام است و ايمانى كه مردم به آن دارند. پس، به وسايل مختلف بر ضد اسلام تبليغ و دسيسه كردند. مبلغينى كه در حوزه هاى روحانيت درست كردند، و عمالى كه در دانشگاهها و مؤسسات تبليغات دولتى يا بنگاههاى انتشاراتى داشتند، و مستشرقينى كه در خدمت دولتهاى استعمارگر هستند، همه دست به دست هم داده در تحريف حقايق اسلام كار كردند. به طورى كه بسيارى از مردم و افراد تحصيلكرده نسبت به اسلام گمراه و دچار اشتباه شده اند. اسلام دين افراد مجاهدى است كه به دنبال حق و عدالتند. دين كسانى است كه آزادى و استقلال مى خواهند. مكتب مبارزان و مردم ضد استعمار است. اما اينها اسلام را طور ديگرى معرفى كرده اند و مى كنند. تصور نادرستى كه از اسلام در اذهان عامه به وجود آورده و شكل ناقصى كه در حوزه هاى علميه عرضه مى شود براى اين منظور است كه خاصيت انقلابى و حياتى اسلامى را از آن بگيرند، و نگذارند مسلمانان در كوشش و جنبش و نهضت باشند؛ آزاديخواه باشند؛ دنبال اجراى احكام اسلام باشند؛ حكومتى به وجود بياورند كه سعادتشان را تامين كند؛ چنان زندگى داشته باشند كه در شأن انسان است. مثلًا تبليغ كردند كه اسلام دين جامعى نيست؛ دين زندگى نيست؛ براى جامعه نظامات و قوانين ندارد؛ طرز حكومت و قوانين حكومتى نياورده است. اسلام فقط احكام حيض و نفاس است. اخلاقياتى هم دارد؛ اما راجع به زندگى و اداره جامعه چيزى ندارد. تبليغات سوء آنها متأسفانه مؤثر واقع شده است. الآن گذشته از عامه مردم، طبقه تحصيلكرده، چه دانشگاهى و چه بسيارى از محصلين روحانى، اسلام را درست نفهميده اند و از آن تصور خطايى دارند. همان طور كه مردم افراد غريب را نمى شناسند، اسلام را هم نمى شناسند. و [اسلام ] در ميان مردم دنيا به وضع غربت زندگى مى كند. چنانچه كسى بخواهد اسلام را آن طور كه هست معرفى كند، مردم به اين زوديها باورشان نمى آيد؛ بلكه عمال استعمار در حوزه ها هياهو و جنجال به پا مى كنند.
براى اينكه كمى معلوم شود فرق ميان اسلام و آنچه به عنوان اسلام معرفى مى شود تا چه حد است، شما را توجه مى دهم به تفاوتى كه ميان «قرآن» و كتب حديث، با رساله هاى عمليه هست: قرآن و كتابهاى حديث، كه منابع احكام و دستورات اسلام است، با رساله هاى عمليه، كه توسط مجتهدين عصر و مراجع نوشته مى شود، از لحاظ جامعيت و اثرى كه در زندگانى اجتماعى مى تواند داشته باشد بكلى تفاوت دارد. نسبت اجتماعيات قرآن با آيات عبادى آن، از نسبت صد به يك هم بيشتر است! از يك دوره كتاب حديث، كه حدود پنجاه كتاب است و همه احكام اسلام را در بردارد، سه- چهار كتاب مربوط به عبادات و وظايف انسان نسبت به پروردگار است؛ مقدارى از احكام هم مربوط به اخلاقيات است؛ بقيه همه مربوط به اجتماعيات، اقتصاديات، حقوق، و سياست و تدبير جامعه است. شما آقايان كه نسل جوان هستيد و ان شاء اللَّه براى آينده اسلام مفيد خواهيد بود، لازم است در تعقيب مطالب مختصرى كه بنده عرض مى كنم در طول حيات خود در معرفى نظامات و قوانين اسلام جديت كنيد. به هر صورتى كه مفيدتر تشخيص مى دهيد، كتباً، شفاهاً، مردم را آگاه كنيد كه اسلام از ابتداى نهضت خود چه گرفتاريهايى داشته، و هم اكنون چه دشمنان و مصايبى دارد. نگذاريد حقيقت و ماهيت اسلام مخفى بماند، و تصور شود كه اسلام مانند مسيحيت اسمى- و نه حقيقى- چند دستور در باره رابطه بين حق و خلق است، و «مسجد» فرقى با «كليسا» ندارد. آن روز كه در غرب هيچ خبرى نبود و ساكنانش در توحش به سر مى بردند و امريكا سرزمين سرخپوستان نيمه وحشى بود، دو مملكت پهناور ايران و روم محكوم استبداد و اشرافيت و تبعيض و تسلط قدرتمندان بودند و اثرى از حكومت مردم و قانون در آنها نبود «1»؛ خداى تبارك و تعالى به وسيله رسول اكرم (ص) قوانينى فرستاد كه انسان از عظمت آنها به شگفت مى آيد. براى همه امور قانون و آداب آورده است. براى انسان پيش از آنكه نطفه اش منعقد شود تا پس از آنكه به گور مى رود، قانون وضع كرده است. همان طور كه براى وظايف عبادى قانون دارد، براى امور اجتماعى و حكومتى قانون و راه و رسم دارد. حقوق اسلام يك حقوق مترقى و متكامل و جامع است. كتابهاى قطورى كه از ديرزمان در زمينه هاى مختلف حقوقى تدوين شده، از احكام «قضا» و «معاملات» و «حدود «2»» و «قصاص «3»» گرفته تا روابط بين ملتها و مقررات صلح و جنگ و حقوق بين الملل عمومى و خصوصى، شمه اى از احكام و نظامات اسلام است. هيچ موضوع حياتى نيست كه اسلام تكليفى براى آن مقرر نداشته و حكمى درباره آن نداده باشد. دستهاى اجانب براى اينكه مسلمين و روشنفكران مسلمان را، كه نسل جوان ما باشند، از اسلام منحرف كنند، وسوسه كرده اند كه اسلام چيزى ندارد؛ اسلام پاره اى احكام حيض و نفاس است! آخوندها بايد حيض و نفاس بخوانند!
حق هم همين است! آخوندهايى كه اصلًا به فكر معرفى نظريات و نظامات و جهان بينى اسلام نيستند، و عمده وقتشان را صرف كارى مى كنند كه آنها مى گويند و ساير كتابهاى [ «فصول»] اسلام را فراموش كرده اند، بايد مورد چنين اشكالات و حملاتى قرار بگيرند. آنها هم تقصير دارند؛ مگر خارجيها تنها مقصرند؟ البته بيگانگان براى مطامع سياسى و اقتصادى كه دارند از چند صد سال پيش اساس را تهيه كرده اند؛ و به واسطه اهمالى كه در حوزه هاى روحانيت شده موفق گشته اند. كسانى در بين ما، روحانيون، بوده اند كه ندانسته به مقاصد آنها كمك كرده اند تا وضع چنين شده است. گاهى وسوسه مى كنند كه احكام اسلام ناقص است. مثلًا آيين دادرسى و قوانين قضايى آن چنان كه بايد باشد نيست. به دنبال اين وسوسه و تبليغ، عمال انگليس به دستور ارباب خود اساس مشروطه را به بازى مى گيرند؛ و مردم را نيز (طبق شواهد و اسنادى كه در دست است) فريب مى دهند و از ماهيت جنايت سياسى خود غافل مى سازند. وقتى كه مى خواستند در اوايل مشروطه قانون بنويسند و قانون اساسى را تدوين كنند، مجموعه حقوقى بلژيكيها را از سفارت بلژيك قرض كردند، و چند نفرى (كه من اينجا نمى خواهم اسم ببرم) قانون اساسى را از روى آن نوشتند؛ و نقايص آن را از مجموعه هاى حقوقى فرانسه و انگليس به اصطلاح «ترميم» نمودند! و براى گول زدن ملت بعضى از احكام اسلام را ضميمه كردند! اساس قوانين را از آنها اقتباس كردند و به خورد ملت ما دادند. اين مواد قانون اساسى و متمم آن، كه مربوط به سلطنت و ولايتعهدى و امثال آن است كجا از اسلام است؟ اينها همه ضد اسلامى است؛ ناقض طرز حكومت و احكام اسلام است. سلطنت و ولايتعهدى همان است كه اسلام بر آن خط بطلان كشيده، و بساط آن را در صدر اسلام در ايران و روم شرقى و مصر و يمن برانداخته است. رسول اكرم (ص) در مكاتيب مباركش كه به امپراتور روم شرقى (هراكليوس) و شاهنشاه ايران نوشته، آنها را دعوت كرده كه از طرز حكومت شاهنشاهى و امپراتورى دست بردارند؛ از اينكه بندگان خدا را وادار به پرستش و اطاعت مطلقه خود كنند دست بردارند؛ و بگذارند مردم خداى يگانه و بى شريك را، كه سلطان حقيقى است، بپرستند. سلطنت و ولايتعهدى همان طرز حكومت شوم و باطلى است كه حضرت سيد الشهداء (ع) براى جلوگيرى از برقرارى آن قيام فرمود و شهيد شد. براى اينكه زير بار ولايتعهدى يزيد نرود و سلطنت او را به رسميت نشناسد قيام فرمود، و همه مسلمانان را به قيام دعوت كرد. اينها از اسلام نيست. اسلام سلطنت و ولايتعهدى ندارد. اگر نقص به اين معنى باشد، اسلام ناقص است! چنانكه اسلام براى رباخوارى و بانكدارى توأم با رباخوارى و براى پياله فروشى و فحشا هم «قانون» و «مقررات» ندارد؛ چون اساساً اينها را حرام كرده است. اين هيأتهاى حاكمه دست نشانده استعمار كه مى خواهند در بلاد اسلامى چنين كارهايى را رواج بدهند، البته اسلام را ناقص مى بينند؛ و مجبورند براى اين كارها قانونش را از انگليس و فرانسه و بلژيك، و اخيراً از امريكا وارد كنند! اينكه اسلام مقرراتى براى سر و صورت دادن به اين كارهاى ناروا ندارد از كمالات اسلام است؛ از افتخارات اسلام است. توطئه اى كه دولت استعمارى انگليس در آغاز مشروطه كرد به دو منظور بود: يكى كه در همان موقع فاش شد، اين بود كه نفوذ روسيه تزارى را در ايران از بين ببرد. و ديگرى همين كه با آوردن قوانين غربى احكام اسلام را از ميدان عمل و اجرا خارج كند. ...اكنون كار به اينجا رسيده كه لباس جندى (سربازى) را جزء خلاف مروت و عدالت مى دانند! در صورتى كه ائمه دين ما جندى (سرباز) بودند؛ سردار بودند؛ جنگى بودند. در جنگهايى كه شرحش را در تاريخ ملاحظه مى فرماييد با لباس سربازى به جنگ مى رفتند؛ آدم مى كشتند؛ كشته مى دادند. امير المؤمنين (ع) «خود» بر سر مبارك مى گذاشت و زره بر تن مى كرد و شمشير حمايل داشت. حضرت امام حسن (ع) و سيد الشهداء چنين بودند. بعد هم فرصت ندادند و گر نه حضرت باقر (ع) هم اين طور مى بود حالا مطلب به اينجا رسيده كه پوشيدن لباس جندى مضر به عدالت انسان است! و نبايد لباس جندى پوشيد! و اگر بخواهيم حكومت اسلامى تشكيل دهيم، بايد با همين عبا و عمامه تشكيل حكومت دهيم، و الّا خلاف مروت و عدالت است! اينها موج همان تبليغاتى است كه به اينجا رسيده؛ و ما را به اينجا رسانيده است كه حالا محتاجيم زحمت بكشيم تا اثبات كنيم كه اسلام هم قواعد حكومتى دارد. اين است وضع ما. خارجيها به واسطه تبليغاتى كه كرده اند و مبلغينى كه داشته اند اين اساس را درست كرده اند. قوانين قضايى و سياسى اسلام را تمام از اجرا خارج كرده اند؛ و به جاى آن مطالب اروپايى نشانده اند، تا اسلام را كوچك كنند و از جامعه اسلامى طرد كنند؛ و عمالشان را روى كار بياورند و آن سوء استفاده ها را بكنند.