previos pagemenu page

و از ادعيه شريفه كه بسيار فضيلت دارد و نيز مشتمل بر آداب مناجات بنده با حق است و مشتمل بر تعداد عطاياى كامله الهيّه است كه با حال قنوت كه حال مناجات و انقطاع به حق است تناسبى تامّ دارد و بعضى از مشايخ بزرگ رحمه اللَّه بر آن تقريباً مواظبت داشت، دعاى يا مَن اظهَرَ الجَميل است كه از كنوز عرش است، و تحفه حق براى رسول خدا است؛ و براى هر يك از فقرات آن فضايل و ثوابهاى بسيار است؛ چنانچه در توحيد شيخ صدوق رحمه اللَّه است‏(618).

و بهتر در ادب عبوديّت آن است كه در حال قنوت، كه حال مناجات و انقطاع به حق است در خصوص صلاة، كه همه‏اش اظهار عبوديت و ثناجويى است، و در اين حالت كه ذات مقدّس حق جلّ و علا بالخصوص فتح باب مناجات و دعا به روى عبد فرموده و او را به اين تشريف شرافت داده، بنده سالك نيز ادب مقام مقدّس ربوبيّت را نگاه دارد، و از ادعيه خود مراقبت كند كه مشتمل بر تسبيح و تنزيه حق تعالى و متضمّن ذكر و ياد حق باشد؛ و چيزهايى كه از حق در اين حال شريف مى‏خواهد از سنخ معارف الهيّه و طلب فتح باب مناجات و انس و خلوت و انقطاع به سوى او باشد؛ و از طلب دنيا و امور خسيسه حيوانيّه و شهوات نفسانيّه احتراز كند، و خود را در محضر پاكان شرمساز ننمايد و در محفل ابرار بى‏مقدار نكند.

اى عزيز، قنوت دست شستن از غير حق و اقبال تامّ به عزّ ربوبيّت پيدا كردن است، و كف خالى و سؤال به جانب غنىّ مطلق دراز نمودن است؛ و در اين حال انقطاع، از بطن و فرج سخن راندن و از دنيا يادكردن كمال نقصان و تمام خسران است.

جانا، اكنون كه از وطن خود دور افتادى و از مجاورت احرار محجور شدى و گرفتار اين ظلمتكده پر رنج و محن گرديدى، خود چون كرم ابريشم بر خود متن.

عزيزا، خداى رحمن فطرت تو را به نور معرفت و نار عشق تخمير نموده، و به انوارى چون انبياء و عشاقى مانند اولياء مؤيّد فرموده، اين نار را به خاك و خاكستر دنياى دنىّ منطفى نكن؛ و آن نور را به كدورت و ظلمت توجّه به دنيا كه دار غربت است مكدّر ننما؛ باشد كه اگر توجّهى به وطن اصلى كنى و انقطاع به حق را از حق طلب كنى و حالت هجران و حرمان خود را با دلى دردناك به عرضش برسانى و احوال بيچارگى و بينوايى و گرفتارى خويش را اظهار كنى، مددى غيبى رسد و دستگيرى باطنى شود و جبران نقايص گردد، اذ مِن عادَتِهِ الاحسانُ وَ مِن شيمَتِهِ التَّفَضُّل‏(619).

اگر از فقرات مناجات شعبانيّه امام متَّقين و امير مؤمنين و اولاد معصومين او (عليهم السلام)، كه امامان اهل معارف و حقايقند، در قنوت بخوانى، خصوصاً آن جا كه عرض مى‏كنند: الهى هَب لي كَمالَ الانقِطاعِ إِلَيكَ‏(620)- الخ، ولى با حال اضطرار و تبتّل و تضرّع نه با دل مرده چون دل نويسنده، بسيار مناسب اين حال است.

بالجمله، مقام قنوت در نظر نويسنده چون مقام سجود است: آن يك، توجّه و اقبال به ذلّ عبوديّت و تذكّر مقام عزّ ربوبيّت است؛ و اين يك، اقبال به عزّ ربوبيّت و تذكّر عجز و ذلّ عبوديّت است. و اين به حسب مقام متوسّطين است. و اما به حسب مقام كمّل، چنانچه سجود مقام فناى عبد و ترك غير و غيّرت است، قنوت مقام انقطاع به حق و ترك اعتماد به غير است كه روح مقام توكّل است. و بالجمله، چون قيام مقام توحيد افعالى است و اين توحيد در ركعت دوم تمكين شود، در قنوت اظهار نتيجه آن كند كه كشكول گدايى را پيش حق بَرَد و از خلق منقطع شود و گريزان گردد. فصل سوم در تعقيب است‏

و آن يكى از مستحبّات مؤكّده است و ترك آن نيز مكروه است و در نماز صبح و عصر تأكيدش بيشتر است. و تعقيبات مأثوره بسيار است؛ از آن جمله تكبيرات ثلاثه اختتاميّه است.

و مشايخ عظام مواظبت دارند كه مثل تكبيرات افتتاحيه در هر تكبيرى دست را تا حذاى گوش بلند كنند و باطن كف را به حذاى قبله مبسوط كنند. و اثبات آن مشكل است؛ گر چه ممكن است از بعضى روايات استفاده سه مرتبه رفع يد را نمود. و شايد دست را بلند نمودن و سه مرتبه تكبير گفتن و بعد دعاى لا الهَ الّا اللَّه وَحدَهُ وَحدَه‏(621) ... الخ را خواندن كفايت كند. و اگر رفع يد به آن طور كه مشايخ مواظبند مستحب باشد، تمكين همان اسرار است كه مذكور گرديد. و شايد اشاره به طرد صلاة و عبادات خود باشد كه مبادا عجب و خودبينى در قلب راه يابد.

و تكبيرات ثلاثه شايد اشاره باشد به تكبير از توحيدات ثلاثه كه مقوِّم روح تمام صلاة است. پس ادب قلبى اين تكبيرات آن است كه در هر رفع يدى طرد توحيدى از توحيدات ثلاثه را كند، و تكبير و تنزيه حق جل و علا را از توصيفات و توحيدات خود كند و عجز و ذلت و قصور و تقصير خويش را در محضر مقدّس حق جل و علا عرضه دارد. و ما در رساله سرّ الصلاة اسرار روحيّه اين تكبيرات و رفع يد را به طور لطيفى، كه مذكور در آن رساله است، ذكر نموديم. و آن از الطاف حق تعالى است به اين مسكين. و له الشّكر و الحمد.

و از جمله تعقيبات شريفه، تسبيحات صدّيقه طاهره سلام اللَّه عليها است كه رسول خدا(صلّى اللَّه عليه و آله و سلم)به آن معظّمه تعليم فرمود. و آن افضل تعقيبات است. در حديث است كه اگر چيزى افضل از آن بود، رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله آن را به فاطمه عليها السلام عطا مى‏فرمود(622). و از حضرت صادق مروى است كه اين تسبيحات در هر روز در تعقيب هر نمازى پيش من محبوبتر است از هزار ركعت نماز در هر روز(623).و معروف پيش اصحاب در ترتيب آن آن است كه تكبير سى و چهار مرتبه، و تحميد سى و سه مرتبه، و تسبيح سى و سه مرتبه؛ به همين ترتيب. و بعيد نيست كه اين افضل باشد نه متعيّن؛ بلكه در تقديم و تأخير تحميد و تسبيح انسان مخيّر باشد؛ بلكه شايد در تأخير تكبير و تقديم تسبيح نيز مخيّر باشد. ولى افضل و احوط همان ترتيب مشهور است.

و آداب قلبيه آن آن است كه در تسبيحات اربعه مذكور شد. و زايد بر آن، آن كه چون اين اذكار شريفه بعد از نماز وارد شده است، و تسبيح آن، تكبير و تنزيه از قيام به حق عبوديّت است، و نيز تنزيه و تكبير از لياقت عبادت است براى محضر مقدّس او، و نيز تنزيه و تكبير از معرفت است كه غايت عبادت است، پس عبد سالك بايد در تعقيب نماز قدرى تفكّر كند در نقص خود و عبادت خويش و غفلتهاى در حال حضور، كه خود گناهى است در مذهب عشق و محبّت؛ و حرمان خود را از حظوظ حضور و محضر مقدّس حق جلّ جلاله به نظر آورد؛ و در تعقيبات، كه خود فتح باب ديگرى است از رحمت حق تبارك و تعالى، به اندازه ميسور جبران كند، و اين اذكار شريفه را به قلب برساند و دل را به آنها زنده كند؛ شايد خاتمه‏اش به حسن و سعادت مختوم شود. و در تحميد تسبيحات صدّيقه عليها الصلاة و السلام اثبات اين محمدت را كه قيام به عبوديّت است نيز براى هويّت الهيّه كند، و از توفيق و تأييد و حول و قوّه آن ذات مقدّس بداند و بشمارد. و حقايق اين امور را به سرّ قلب برساند و سرّ اين لطايف را به ذائقه دل بچشاند تا قلب به ذكر حق زنده شود و دل حيوة جاويد به حق پيدا كند.

و چون صبح افتتاح اشتغال به كثرات و ورود در دنيا است و با مخاطره اشتغال به خلق و غفلت از حق انسان مواجه است، خوب است انسان سالكِ بيدار در اين موقعِ باريك براى ورود در اين ظلمتكده تاريك به حق تعالى متوسّل شود و به حضرتش منقطع گردد. و چون خود را در آن محضر شريف آبرومند نمى‏بيند، به اولياء امر و فُخَراى زمان و شُفَعاء انس و جان، يعنى رسول ختمى(صلّى اللَّه عليه و آله و سلم) و ائمّه معصومين (عليهم السلام)، متوسّل گردد و آن ذوات شريفه را شفيع و واسطه قرار دهد. و چون براى هر روزى خفير و مجيرى است، پس روز شنبه به وجود مبارك رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله، و روز يكشنبه به حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام)، و روز دوشنبه به امامان همامان سبطان عليهما السلام، و روز سه‏شنبه به حضرات سجاد و باقر و صادق (عليهم السلام)، و روز چهارشنبه به حضرات كاظم و رضا و تقى و نقى (عليهم السلام)، و روز پنجشنبه به حضرت عسكرى (عليه السلام)، و روز جمعه به ولىّ امر عجّل اللَّه فرجه الشّريف، متعلّق است‏(624)، ( مناسب آن است كه در تعقيب نماز صبح براى ورود در اين بحر مهلك ظلمانى و دامگاه مهيب شيطانى، متوسّل به خفراى آن روز شود؛ و با شفاعت آنها، كه مقرّبان بارگاه قدس و محرمان سراپرده انسند، از حق تعالى رفع شرّ شيطان و نفس اماره بالسّوء را طلب كند، و در اتمام و قبول عبادات ناقصه و مناسك غير لايقه، آن بزرگان را واسطه قرار دهد. البته حق تعالى شأنه چنانچه محمّد صلى اللَّه عليه و آله و دودمان او را وسايط هدايت و راه‏نماهاى ما مقرّر فرموده و به بركات آنها امّت را از ضلالت و جهل نجات مرحمت فرموده، به وسيله و شفاعت آنها قصور ما را ترميم و نقص ما را تتميم فرمايد و اطاعات و عبادات ناقابل ما را قبول مى‏فرمايد. انّهُ وَلىَّ الفَضلِ وَ الانعام. و تعقيبات مأثوره در كتب أدعيه مذكور، و هر كس مناسب با حال خود انتخابى كند و اين سفر شريف را به خير و سعادت به اتمام رساند.

ختم و دعاء

مناسب بود كه ما اين رساله را تتميم كنيم به ذكر موانع معنويّه صلاة از قبيل ريا و عجب و امثال آن، لكن به واسطه آن كه در كتاب اربعين‏(625) در شرح بعض احاديث، در اين موضوعات شرحى مذكور داشتيم، و اينك به واسطه كثرت اشتغال و تشتّت قواى فكريّه معذور از اين خدمت مى‏باشم، لهذا اين اوراق را با اعتراف به نقص و تقصير ختم، و از ارباب نظر پاك عفو خطا مى‏طلبم، و به دعاى خير آنان و نفس كريم آنها نيازمندم.

بار خداوندا كه ما بندگان ضعيف را بى‏سابقه خدمت و طاعتى يا احتياج به بندگى و عبادتى با تفضّل و عنايت و محض رحمت و كرامت لباس هستى پوشانيدى، و به انواع نعمتهاى روحانى و جسمانى و اصناف رحمتهاى باطنى و ظاهرى مفتخر فرمودى، بى‏آنكه از نبود ما خللى در قدرت و قوت تو راه يابد، يا از بود ما به عظمت و حشمت تو چيزى افزايد، اكنون كه سرچشمه رحمانيّت تو جوشيد و چشم خورشيد جمال جميل تو درخشيد و ما را به بحار رحمت مستغرق و به انوار جمال منوّر فرمود، نقايص و خطيئات و گناهان و تقصيرات ما را نيز به نور توفيق باطنى و دستگيرى و هدايت سرّى جبران فرما، و دل سر تا پا تعلّق ما را از تعلّقات دنياويّه برهان و به تعلّق به عزّ قدس خود آراسته نما.

بارالها، از طاعت ما ناچيزان بسطى در ملك تو حاصل نشود، و از سرپيچى ما نقصى در مملكتت راه نيابد، و از عذاب و شكنجه گناهكاران نفعى به تو عايد نگردد، و از بخشش و رحمت افتادگان نقصانى در قدرت تو حاصل نشود، عينِ ثابت خطاكاران طالب رحمت است و فطرت ناقصان طلبكار تماميت، تو خود بالطف عميم با ما رفتار فرما و به سوء استعداد ما نظر نفرما.

الهى، ان كُنتُ غَيرَ مُستَأهِلٍ لِرَحمَتِكَ، فَانتَ اهلٌ ان تَجُودَ عَلَىَّ بِفَضلِ سَعَتِكَ. الهي، قَد سَتَرتَ عَلىَّ ذُنوباً فِى الدُّنيا، و انا احوَجُ الي سَترِها عَلَىَّ مِنكَ فِي الاخرى‏. الهي، هَب لِي كَمالَ الانقِطاعِ الَيكَ؛ وَ انِر ابصارَ قُلوبِنا بِضِياءِ نَظَرِها الَيكَ حَتّى‏ تَخرِقَ ابصارُ القُلُوبِ حُجُبَ النّوُرِ، فَتَصِلَ الى‏ مَعدِنِ العَظَمَة(626).

تا اين جا به تقدير الهى جلّ و علا كلام ما ختم شد، حامِداً شاكِراً على نَعمائِهِ، مُصلِّياً عَلَى محمَّدٍ و آلِهِ الطّاهرين. به تاريخ روز دوشنبه دوم ربيع الثانى هزار و سيصد و شصت و يك قمرى.(627)

پايان‏

previos pagemenu page