چنانچه در اين راه مستقيم، كه راه اسلام است، وارد بشويد، شما تا آخر عمرتان و همه كسانى كه نماز تا آخر عمر خواندهاند از خدا هى خواستهاند، روزى چند مرتبه خواستهاند كه اهْدِنَا الصِّرطَ الْمُسْتَقِيمَ؛ كه ما را به صراط مستقيم هدايت كن. وقتى هدايت هدايت كن، وقتى هدايت شد به آخر رساندنش هم مىشود. عمده اين است كه وارد بشود انسان در آن راهى كه بايد سير بكند، چه سيرهاى معنوى و چه سيرهاى مادى كه آنها هم معنوى است به يك معنا؛ يعنى، بعد از اينكه يك دولتى اسلامى شد، همه چيزش با معنويات بسته است به هم، اين طور نيست كه دولتش معنويت نداشته باشد و اما فرض كنيد كه ائمه جماعتش داشته باشد.
وقتى بنا شد كه مردم احساس كردند كه ما مىخواهيم آدم باشيم، ما مىخواهيم كه اصلاح بشويم، ما مىخواهيم كه خودمان را اصلاح بكنيم، ما مىخواهيم دولتمان يك دولت الهى باشد، مجلسمان هم همين طور و همه چيزمان همين طور، وقتى اين طور شد همهاش معنويات است، منتها با راههاى مختلف. (335)
بهشت را اعمال شما آباد مىكند و جهنم را هم اعمال ما مىافروزد. ما الآن در صراط هستيم، همان صراطى كه يك طرفش دنياست، يك طرفش عاقبت. و ما الآن در صراط داريم حركت مىكنيم. اين پرده كه برداشته شد، آن وقت صراط جهنم كه از متن جهنم مىگذرد، يعنى، آتش دورش را گرفته، اين از وسط اينجا مىگذرد، بايد از اينجا عبور كنيد. دنيا همين جور است. فساد كه همان آتش است بر شما احاطه كرده، بايد از همين بين فساد عبور كنيد، به طورى كه سالم عبور كنيد. انبيا عبور مىكنند، جُزْنا وَ هىَ خامِدَةٌ(336)، آنها آتش خاموش است برايشان، همان طور كه براى حضرت ابراهيم خاموش بود، سرد بود، [براى ]آنها آتش خاموش است. مؤمنين هم با سلامت مىگذرند، آتش خاموش نيست اما آتش به آنها ضرر نمىزند. انعكاس نيست، همين است كه اينجاست، همه چيزهايى كه در آن عالم واقع مىشود عكس العمل همين چيزهايى است كه در اين عالم است. الآن- صراط- ما در صراط هستيم و الآن صراط در متن جهنم است و الآن صراط براى انبياى بزرگ و اولياى بزرگ خاموش است جهنم خاموش است و الآن براى مؤمنين سالم است و براى ديگران مُحيطَةٌ بِالْكافِرين، وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكفِرِينَ (337)؛ اين الآن احاطه دارد نه سَيُحيطُ، الآن محيط است، منتها نمىتوانيم حالا ادراك كنيم. آن چشم، بسته است الآن، آن حجاب است. حجاب كه برداشته شد، آنكه اهل جهنم است مىبيند توى جهنم است. حجاب كه برداشته شد، آنكه اهل بهشت است، مىبيند در بهشت است، برزخ هم براى او بهشت است. برزخ هم براى آن طرف ديگر جهنم است. القَبرُ إمَّا حُفْرَةٌ مِنْ حُفرِ النيرانِ أوْ رَوْضَةٌ مِنْ رِياضِ الْجَنَّةِ(338).
چشم از اينجا برداشته شد يك ورق ديگرى پيش مىآيد، آن ورقى كه يك وقتى پيش آمد، ديگر كار گذشته است، ما امروز بايد فكرش را بكنيم. (339)
آن چيزى كه صراط مستقيم است، آنى است كه بر روشى كه خداى تبارك و تعالى فرموده است، به آن روش عمل بشود. (340)
صراط كه در روايات هست كه أدقّ از مو، مثلًا تاريكتر است از شب، چه و چه، و در بعض روايات هست كه صراط از متن جهنم مىگذرد؛ يعنى توى آتش عبور مىكند، آتش محيط است، نه رو. ملاحظه كنيد آنجا بايد عبور كرد، و در اين دنيا از همين جا صراط است تا غير متناهى و اين صورت در آن عالم به آن نحو نمايش پيدا مىكند.
در اين راه كه داريد، توجه كنيد كه مستقيم باشد، صراط مستقيم باشد، شرقى و غربى نباشد. (341)
دنيا و هر چه در آن است جهنم است كه باطنش در آخرِ سير ظاهر شود و ماوراى دنيا تا آخر مراتب بهشت است كه در آخر سير پس از خروج از خِدْر طبيعت ظاهر شود و ما و شما و همه، يا حركت به سوى قعر جهنم مىكنيم يا به سوى بهشت و ملأ اعلا.
در حديث است كه روزى پيمبر اعظم- صلى اللَّه عليه و آله و سلم- در جمع صحابه نشسته بودند، ناگهان صداى مهيبى آمد، عرض شد: اين صدا چه بود؟ فرمود: سنگى از لب جهنم افتاد و پس از هفتاد سال اكنون به قعر جهنم رسيد(342). اهل دل گفتند: در آن حال شنيديم مرد كافرى كه هفتاد سال داشت اكنون درگذشت و به قعر جهنم رسيد.
ما همه در صراط هستيم و صراط از متن جهنم عبور مىكند، باطنش در آن عالم ظاهر مىشود و در اينجا هر انسانى صراطى مخصوص به خود دارد و در حال سير است؛ يا در صراط مستقيم كه منتهى به بهشت مىشود و بالاتر، و يا صراط منحرف از چپ يا منحرف به سوى راست كه هر دو به جهنم منتهى مىشوند. و ما از خداوند منّان آرزوى صراط مستقيم مىكنيم: اهْدِنَا الصِّرطَ الْمُسْتَقِيمَ، صِرطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ، كه انحراف از يك سو است وَ لَا الضَّالِّينَ، كه انحراف از سوى ديگر.
و اين حقايق در حشر به طور عيان مشهود مىشود.
صراط جهنم كه در توصيف آن از حيث دقت و حِدّت و ظلمت نقل گرديده است، باطن صراط مستقيم در اين جهان است. چه بسيار راه دقيق و ظلمانى است و چه مشكل است عبور از آن براى ما واماندگان، آنان كه بىهيچ انحرافْ راه را طىّ نمودند جُزْنا وَ هِىَ خامِدَة گويند و هر كس به اندازه سيرش در اين صراط در آنجا نيز همين سير منعكس گردد.
غرورها و اميدهاى كاذب شيطانى را كنار گذار و كوشش در عمل و تهذيب و تربيت خود كن كه رحيل بسيار نزديك است و هر روز كه بگذرد و غافل باشى دير است. بازگو مكن كه تو خود چرا مهيّا نيستى؛ انْظُرْ الى ما قالَ وَ لا الى مَنْ قال من هر چه هستم براى خود هستم و همه نيز چنين.
جهنم و بهشت هر كس نتيجه اعمال او است، هر چه كِشتيم درو مىكنيم.
فطرت و خلقت انسان بر استقامت و نيكى است. حُبّ به خيرْ سرشت انسانى است، ما خود اين سرشت را به انحراف مىكشانيم و ما خود حُجُب را مىگسترانيم و تارها را بر خود مىتنيم.(343)
اين شيفتگان كه در صراطند همه
جوينده چشمه حياتند همه
حق مىطلبند و خود ندانند آن را
در آب به دنبال فُراتند همه
آنهايى كه آن طرف را مىبينند و اين طرف را نمىبينند ناقصند- اهْدِنَا الصِّرطَ الْمُسْتَقِيمَ، غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ، غيرِ ضالين. در يك روايتى هست- من نمىدانم وارد است يا نه- هست؛ مىگويند، نقل مىكنند كه قضيه مغضوب عليهم- به حَسَب قول مفسرين- عبارت از يهود است و ضالين عبارت است از نصارى(344). در يك روايتى نقل مىكنند- من نمىتوانم تصديق كنم، من نقل مىكنم از آنهايى كه نقل كردهاند- كه رسول اللَّه- مثلًا فرموده است: كانَ أخى مُوسى عَيْنُهُ الْيُمْنى عَمْياء و أخى عيسى عَيْنُهُ الْيُسْرى عَمْياء وَ أنَا ذُو العَيْنَيْنِ(345) آنهايى كه مىخواهند تأويل كنند، مىگويند:
چون تورات بيشتر توجه به ماديات و امور سياسى و دنيوى داشته است- يهود هم كه مىبينيد دو دستى چسبيدهاند و دارند مىخورند دنيا را و باز هم بسشان نيست، امريكا هم آنها دارند مىخورند، ايران هم الآن آنها دارند [مىخورند ]باز هم بسشان نيست، همه جا و همه را مىخواهند- و در كتاب حضرت عيسى [عليه السلام ]توجه به معنويات و روحانيت بيشتر بوده است؛ از اين جهت عين يسرا يش كه عبارت از طرف طبيعتش است عمياء بوده است- البته من نمىتوانم بگويم اين از پيغمبر صادر شده لكن گفتهاند اين را- يعنى توجه به اين جهت يسار كه عبارت از طبيعت است نداشته و كم داشته است؛ و او هم به حَسَب شريعتش توجهش به ماديات زياده بوده. و انا ذو العينين، هم جهات معنوى، هم جهات مادى. شما احكامش را كه ببينيد شهادت بر اين مطلب است.
احكامش احكامِ- عرض مىكنم كه- سياسياتش [را ]ملاحظه مىكنيد. (346)
پايان